گوشی زنگ میخورد.تا به خودم می آیم و به سمتش میدومقطع میشود.در دلم آنقدر متعجبم از زنگ خوردن گوشی که شماره هیچ کس رویش نمی افتد که بعد از دیدن اسمش لبخند میزنم.به او پیام میدهم:جون دلم؟
استرس یک آن آنچنان تمام بدنم را در بر می گیرد که بی وقفه شماره اش را میگیرم
"مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.لطفا بعدا تماس بگیرید"
"مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.لطفا بعدا تماس بگیرید"
"مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.لطفا بعدا تماس بگیرید"
"مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.لطفا بعدا تماس بگیرید"
.
.
.
.
"مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.
اشک در چشمانم حلقه میزند و به اسمش نگاه میکنم و باز هم میگیرم.آن قدر که حالم از صدای منشی بهم بخورد.بعد میروم و شماره خانه شان و هر چه که دارم را می آورمشاید مسخره باشدولی همین قدر نگرانتم رفیق.خداجونم مراقب جانانم باش.

"مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.لطفا بعدا تماس بگیرید"

(زیر لب دعا میکنم:خدا کند که به اشتباه دستش بر روی شماره ام خورده باشد.و حال در بهترین ثانیه های زندگی اش بسر برد.)



هیشکی نمیتونه درک کنه چرا انقدر نگرانتم خواهری.نمیتونن چون دوری ازم.اونا همش بلدن تو گوشم بخونن نگران نباش و بهت قول میدم هیچ اتفاقی نیفتاده
بدم میاد از این قول های مزخرف و چرت
حالا اگه اونور خط.فرسخ ها آن طرف تر بلایی سر جانانم آمده باشدکه خداااا نکنددد!!!!
که میخواهد پاسخگو باشد؟کدام قول؟
هعیییی:(

پی نوشت:بعد حدود سی بار زنگ زدن
همینکه خبر سلامتیت به گوشم میرسد خدا را شکر میکنم
(چقدر گریه کردم امروز.نمیدونم چرا با وجود اینهمه گریه تموم نمیشم من.)

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها